loading...
کلوپ اس ام اس،سایت تفریحی،اس ام اس
سایت تفریحی سوسول
سایت تفریحی سوسول

pouya بازدید : 71 جمعه 25 بهمن 1392 نظرات (0)

داستان طنز سه افریقایی/داستان کوتاه طنز/داستان های طنز و جالب

.

.

.

سه تا افریقایی وسط بیابون داشتن میرفتن

در همين حال و هوا بودن که يک دفعه يه چراغ جادو پيدا مي کنن.

بعد غوله مي ياد بيرون و بهشون ميگه  هرکدومتون یه ارزو بکنین!

اولی ميگه: منو سفيد کن. . .

دومی میگه: منو هم سفید کن. . .

تا اينو ميگه سومي ميزنه زير خنده

دوتا افریقایی ميگن: چيه براي چي ميخندي؟

سومي گفت: همينجوري. . .

نوبت سومي ميشه. غوله ازش مي پرسه: تو چي مي خواي ؟؟؟

سومي ميگه: چیز زیادی نمیخوام . . .

فقط این دوتا رو اگه میشه سیاهشون کنه. . . خخخخخ

pouya بازدید : 80 چهارشنبه 16 بهمن 1392 نظرات (2)

داستان خنده دار/داستان خنده دار مرد دست و دلباز/داستان کوتاه خنده دار

.

.

.

توی رختکن کلوپ گلف، وقتی همه آقایون جمع بودند یهو یه موبایل روی

 یه نیمکت شروع میکنه به زنگ زدن. . .

مردی که نزدیک موبایل نشسته بود دکمه اسپیکر موبایل رو فشار مــیده و

 شروع می کنه به صحبت بقیه آقایون هم مشغول گوش کردن به این مکالمه

 میشن ...

مرد: الو؟

صدای زن اونطرف خط: الو سلام عزیزم. تو هنوز توی کلوپ هستی؟

مرد: آره !

زن: من توی فروشگاه بزرگ هستم!!!

اینجا یه کت چرمی خوشگل دیدم که فقط ۱۰۰۰ دلاره! اشکالی نداره اگه بخرمش؟

مرد : نه. اگه اونقدر دوستش داری اشکالی نداره!

زن: من یه سری هم به نمایشگاه مرسدس بنز زدم و مدلهای جدید 2013 رو

 دیدم... یکیشون خیلی قشنگ بود قیمتش ۲۶۰۰۰۰ دلار بود !

مرد: باشه. ولی با این قیمت سعی کن ماشین رو با تمام امکانات جانبی بخری !

زن: عالیه. اوه یه چیز دیگه، اون خونه ای رو که قبلا میخواستیم بخریم دوباره 

توی بنگاه گذاشتن برای فروش. میگن ۹۵۰۰۰۰ دلاره

مرد: خب… برو تا فروخته نشده پولشو بده. ولی سعی کن ۹۰۰۰۰۰ دلار بیشتر

 ندی !!!!

!

!

!

زن: خیلی خوبه. بعدا می بینمت عزیزم. خداحافظ

مرد: خداحافظ

بعدش مرد یه نگاهی به آقایونی که با حسرت نگاهش میکردن میندازه و

 میگه: کسی نمیدونه که این موبایل مال کیه؟؟؟        

 {نتیجه اخلاقی : خدا هیشکی رو نصیب مردم آزار جماعت نکنه !! }

 

 

pouya بازدید : 204 یکشنبه 13 بهمن 1392 نظرات (0)

داستان طنز مو بده گرگا بدو/داستان های خنده دار

.

.

.

يه آبوداني واسه رفيقش تعريف ميکرد که

ممد !!

چيه؟

گفت: رفته بودم جنگل , چه طبيعت بکري !!

 ايقد جات خالي بوود ايقد جات خالي بود!! واساده بودم محو اين طبيعت شده بودم !

 اينقد قشنگ بود آواز پرندگان ! کاش مو اين دوربينمو برده بودم با خودم برات فيلم برداري ميکردم !

 همينطور که مو محو اين طبيعت بودم گرگا حمله کردن !!

محمد : خو چي شد؟!!!!!!

گفت : خو هيچي ما بدو گرگا بدو ! مو بدو گرگا بدو !!بعد...رسيديم به يه دشت !

 دشت پر از گل شقايق ! ايقد قشنگ بود , تا چشم کار ميکرد فقط گل سرخ ! 

اصلا يه فضاي رمانتيکي شده بود !

محمد : پَ گرگا چي شدن ؟!

گفت : ها وولک گرگا دنبالم ! مو بدو گرگا بدو !! رسيديم به يه کوه ! 

پسر از قدرت خدا آب از دل کوه در ميومد ميخورد زمين پووووودر مي شد !!

 نور خورشيدم افتاده بود داخلش يه رنگين کمون خشکلي درست شده بود

 جات خالي کاش مو اين دوربينمو با خودم برده بودم واست فيلم ميگرفتم !

محمد : گرگا چي شدن وولک؟!!

گفت: هااا خو گرگا دنبالمون مو بدو گرگا بدو مو بدو گرگا بدوو ! 

رسيديم به يه دريا ! پسر دريا نگو استخر ! يه موج داخل اين دريا نبود ! ايقد قشنگ بووود !!

محمد :خو گرگااا چي شدن؟!

گفت : خو زهر مار !!! گرگا ول کردن تو ول نميکني؟!!!!!

pouya بازدید : 65 سه شنبه 24 دی 1392 نظرات (0)

4 داستان خنده دار/داستان های خنده دار/داستان ملانصرالدین

.

.

.

داستان خانه ملا

روزی جنازه ای را می بردند پسر ملا از پدرش پرسید :

 پدرجان این جنازه را کجا می برند؟!

ملا گفت او را به جایی می برند که

نه اب هست نه نان هست نه پوشیدنی هست و نه چیز دیگری

پسر ملا گفت : فهمیدم او را به خانه ما می برند!

.

.

.

.

.

داستان ملا در جنگ

روزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود

 ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست.

ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: 

ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟

.

.

.



pouya بازدید : 60 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)

داستان زیبای حکایت زندگی ما/داستان اموزنده/داستانک

.

.

.

موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید. . .

به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد .

همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد !

ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید !

 از مرغ برایش سوپ درست کردند !

گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند !

گاو را برای مراسم ترحیم کشتند !

و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد

 و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر میکرد . . .

.

.

.

pouya بازدید : 72 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)

داستان خنده دار زن پولکی/داستان خنده دار/مطالب طنز

.

.

.

شوهری یک پیامک به همسرش ارسال کرد :

سلام ، من امشب دیر میام خونه 

 لطفا همه لباسهای کثیف من رو بشور و غذای مورد علاقه ام رو درست کن …

 ولی پاسخی نیومد !

پیامک دیگری فرستاد :

راستی ! یادم رفت بهت بگم که 

حقوقم اضافه شده و آخر ماه میخوام برات یه ماشین بخرم …

همسر : وای خدای من ! واقعا ؟

شوهر : نه 

 میخواستم مطمئن بشم که پیغام اولم به دستت رسیده یا نه !!

pouya بازدید : 75 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)

داستان طنز سه مرد مست/داستان خنده دار/داستان طنز

.

.

.

سه تا مرد مست سوار تاکسی شدن. . .

 در رو که بستن، راننده دید خیلی مستن. . .

 سریع ماشین رو روشن کرد، بعد زود خاموش کرد و گفت:

 "مسافران عزیز! رسیدیم به مقصد!"

مرد اولی

 پول میده پیاده می شه...

مرد دومی 

نه تنها پول میده، بلکه تشکر هم می کنه!

مرد سومی

 با عصبانیت تمام یه دونه محکم می زنه پس گردن راننده!

گفت: اینو زدم که درس عبرتی بشه واست

 از این به بعد تند نری!

 داشتی هممون رو به کشتن می دادی مردتیکه کصافططط. . . 




درباره ما
کلوپ اس ام اس،سایت تفریحی،اس ام اس،خنده،جوک جدید،عکس،بیوگرافی،بیوگرافی خوانندگان،بیوگرافی بازیگران،اسا م اس خنده دار،جوک جدید،سایت تفریحی کلوپ اس ام اس،خنده دار، سایت سرگرمی،اس ام اس عاشقانه،عکس عاشقانه،مد،مد و مدل
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 466
  • کل نظرات : 149
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 233
  • آی پی امروز : 91
  • آی پی دیروز : 66
  • بازدید امروز : 136
  • باردید دیروز : 182
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 613
  • بازدید ماه : 400
  • بازدید سال : 14,395
  • بازدید کلی : 239,041