loading...
کلوپ اس ام اس،سایت تفریحی،اس ام اس
سایت تفریحی سوسول
سایت تفریحی سوسول

pouya بازدید : 264 پنجشنبه 20 شهریور 1393 نظرات (3)

 روزی او و همسرش دربازار دهکده شیوانا را دیدند. بلافاصله زن لب به شِکوه گشود و گفت: «مرا راهنمایی کنید و بگویید چه کنم؟! این مرد تمام فکروذکرش خواهرش شده است؛ درحالی‌که همه ما می‌دانیم برای گرفتن پول‌های او نقشه دارد؛ اما او می‌گویدکه محبت خواهروبرادری‌اش باعث شده بیشتر از زن و فرزند خود، غصه‌خوار خواهرش باشد!»

به ادامه مطلب بروید

pouya بازدید : 61 یکشنبه 09 شهریور 1393 نظرات (0)

پسر کوچولو از مدرسه اومد و دفتر نقاشیش رو پرت کرد روی زمین! بعد هم پرید بغل مامانش و زد زیر گریه! مادر نوازش و آرومش کرد و خواست که بره و لباسش رو عوض کنه. دفتر رو برداشت و ورق زد. نمره نقاشیش ده شده بود! پسرک، مادرش رو کشیده بود، ولی با یک چشم! و بجای چشم دوم، دایره‌ای توپر و سیاه گذاشته بود! معلم هم دور اون، دایره‌ای قرمز کشیده بود و نوشته بود: «پسرم دقت کن!»

برای خواندن داستان به ادامه مطلب بروید

pouya بازدید : 52 شنبه 08 شهریور 1393 نظرات (0)

دختری از مرد روحانی میخواهد به منزلشان بیاید و به همراه پدرش به دعا بپردازد. وقتی مرد روحانی وارد
منزل میشود ، مردی را می بیند که بر روی تخت دراز کشیده و یک صندلی خالی نیز کنار تخت وی قرار دارد.
پیرمرد با دیدن مرد روحانی گفت: شما چه کسی هستید؟ و اینجا چه میکنید؟ روحانی خودش را معرفی
کرد و گفت: من دراینجا یک صندلی خالی میبینم گمان میکردم منتظر آمدن من هستید.
برای خواندن داستان به ادامه مطلب بروید

pouya بازدید : 71 سه شنبه 12 فروردین 1393 نظرات (0)

داستان پیرمرد ناشنوا/داستان های اموزنده

داستان پیرمرد ناشنوا،داستان اموزنده،داستان کوتاه،داستانک

 

داستان پیرمرد ناشنوا

یيرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمی تونسته بشنوه.

بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب می شه.

دو سه هفته می گذره و میره پیش دکترش که بگه گوشش حالا می شنوه.

دکتر خیلی خوشحال می شه و می گه:

خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنوایی تون رو بدست آوردید.

پیرمرد می گه: نهمن هنوز بهشون چیزی نگفته ام!

هر شب می شینم و به حرف هاشون گوش می کنم…

فقط تنها اتفاقی که افتاده

اینه که توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کرده ام! ! !

pouya بازدید : 58 جمعه 09 اسفند 1392 نظرات (0)

داستان کوتاه/داستان اموزنده و پر معنا/داستان کوتاه اموزنده/ دو داستان کوتاه زیبا

 

.

.

.

************************************************

روزی امپراطوری تصمیم داشت همسری برای دخترش انتخاب کند.

به این دلیل آزمونی برای خواستگاران قرار داد...

آرمون به این صورت بود که باید دم یکی از ۳ گاو وحشی موجود در میدان را بگیرد!!!

یکی از خواستگاران قبول کرد،گاوها ب ترتیب در میدان آزاد میشدند...

اولین گاو بسیار بزرگ بود،مرد از آن منصرف شد.گاو دوم نیز به این ترتیب، اما کوچکتر بود

مرد با این تصور که سومی نیز کوچکتر خواهد بود، از دومی هم منصرف شد.

تصورش درست بود،گاو سوم بسیار کوچک بود،آماده شد که دم گاو را بگیرد

اما گاو دمی نداشت…

قدر فرصتهای خود را بدانید!

************************************************

حکایت می کنند که دو نفر بر سر قطعه ای زمین نزاع می کردند

و هر یک می گفت : این زمین از آن من است !

نزد حضرت عیسی رفتند ؛ حضرت فرمود : اما زمین چیز دیگری می گوید!!!!!

گفتند : چه می گوید ؟

گفت : می گوید هر دو از آن منند!

************************************************

pouya بازدید : 209 دوشنبه 05 اسفند 1392 نظرات (0)

داستان عشق مادر به فرزند/داستان کوتاه و زیبای عشق مادر

.

.

 در يک روز گرم تابستان

پسر کوچکي با عجله لباسهايش را در آورد و خنده کنان داخل درياچه شيرجه رفت. 

مادرش از پنجره نگاهش مي کرد و از شادي کودکش لذت ميبرد.

مادر ناگهان تمساحي را ديد که به سوي پسرش شنا مي کرد.

مادر وحشتزده به سمت درياچه دويد و با فريادش پسرش را صدا زد

پسرش سرش را برگرداند ولي ديگر دير شده بود. 

تمساح با يک چرخش پاهاي کودک را گرفت تا زير آب بکشد

مادر از راه رسيد وا زروي اسکله بازوي پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت مي کشيد

ولي عشق مادر آنقدر زياد بود که نمي گذاشت پسر در کام تمساح رها شود

کشاورزي که در حال عبور از آن حوالي بود ، صداي فرياد مادر را شنيد

به طرف آنها دويد و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراري داد. 

پسر را سريع به بيمارستان رساندند.دو ماه گذشت تا پسر بهبودي پيدا کند.

پاهايش با آرواره هاي تمساح سوراخ سوراخ شده بود

و روي بازوهايش جاي زخم ناخنهاي مادرش مانده بود. 

خبرنگاري که با کودک مصاحبه مي کرد از او خواست تا جاي زخمهايش را به او نشان دهد

پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتي زخمها را نشان داد

 سپس با غرور بازوهايش را نشان داد و گفت:

" اين زخمها را دوست دارم ، اينها خراشهاي عشق مادرم هستند."

pouya بازدید : 73 جمعه 25 بهمن 1392 نظرات (0)

شب را دوست دارم

.

.

.

چون ديگر رهگذري از كوچه پس كو چه هاي شهرم نمي گذرد

تا سر گرداني مرا ببيندچون انتها را نمي بينم!

تا براي رسيدن به آن اشتياقي نداشته باشم. . .

شب را دوست دارم چون ديگر هيچ عابري از دور اشك هاي يخ زده ام را

در گوشه چشمان بي فروغم نمي بيند.

شب را دوست دارم :

چرا كه اولين بار تو را در شب يافتم.

از شب مي ترسم : تو را در شب از دست دادم.

از شب متنفرم ، به اندازه ي تمام عشق هاي دروغين

با آفتاب قهرم چرا شبها به ديدارم نمي آيد؟

_____________شب را دوست دارم_________

 

 

pouya بازدید : 133 پنجشنبه 24 بهمن 1392 نظرات (2)

خدایا چقدر عجیبه. . ./داستان زیبای چقدر عجیبه. . .

. 

.

.

چقدر عجیبه که تا وقتی مریض نشدی کسی برات گل نمیاره!

چقدر عجیبه که تا وقتی گریه نکنی کسی در آغوشت نمیکشه!

چقدر عجیبه که بی بهانه کسی بهت هدیه نمیده!

چقدر عجیبه که تا وقتی فریاد نکنی کسی به طرفت برنمیگرده!

چقدر عجیبه که تاوقتی بچه نباشی کسی برات قصه نمیگه!

چقدر عجیبه که تا وقتی بزرگ نباشی کسی به قصه ات  گوش نمیده!

چقدر عجیبه که تا وقتی قصد سفر نکنی کسی به دیدنت نمیاد!

چقدر عجیبه که تا وقتی نمردی کسی تورو نمی بخشه!

{چقدر عجیبه ............}

pouya بازدید : 182 پنجشنبه 24 بهمن 1392 نظرات (0)

بک گراند بنر/بک گراند ابی بنر 

.

.

.

برای شما بک گراندهای ابی زیبا اماده کرده ایم که میتوانید از بک گراندها

برای ساخت بنرهای زیبا استفاده کنید.

تعداد این بک گراند ها 25 عدید بوده و فرمتانها png است.

این بک گراندها را در فایل زیپ قرارداده ایم.

برای دانلود به ادامه مطلب بروید.

pouya بازدید : 71 شنبه 19 بهمن 1392 نظرات (1)

داستان پندآموز/داستان پیرمرد و دختر/داستان کوتاه زیبا

روزی روی نیمکتی چوبی پیرمرد و دختری نشسته بودند

پیرمرد از دختر پرسید غمگینی ؟ 

دخترگفت:نه

پیرمرد گفت مطمئنی؟

 دختر گفت نه!

پس چرا گریه می کنی؟

دوستام منو دوست ندارن. . .

چرا دوستت ندارن؟

چون خوشگل و زیبا نیستم!!!

اونا این حرف رو به تو زدن؟

نه نزدن!

ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .

راست می گی ؟

 اره ته قلبم آره

دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید

و به طرف دوستاش دوید . . . شاد شاد. . .

چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد

کیفش را باز کرد . . .

!عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت!

pouya بازدید : 99 جمعه 18 بهمن 1392 نظرات (1)

داستان جالب خیانت به عشق/داستان خیانت به عشق/داستان عشق با طعم عشق

.

.

.

صدای زنگ تلفن

دختر کوچولو گوشی رو بر میداره. . .

سلام . شما؟؟

سلام دختر خوشگلم منم بابایی!

مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!

 نمیشه..............

چرا؟

 چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!...سکوت کردن!

 بابایی ما که عمو حسن نداریم!

.

.

.

برای خواندن داستان به ادامه مطلب بروید

pouya بازدید : 73 جمعه 18 بهمن 1392 نظرات (0)

داستان عشق کوروش/داستان عشق های امروزی/داستان عشق ظاهری


یه جورایی این داستان واقعیت داره!!!

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم. . . 

 کوروش گفت:لیاقت شما برادرم من است!!!

که از من زیباتر و جوان تر است. . .

 پشت سره شما ایستاده

دخترک برگشت و دید کسی‌ نیست !!!

کوروش گفت:

{اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی}


pouya بازدید : 96 جمعه 18 بهمن 1392 نظرات (0)

داستان کوتاه عشق خاموش/داستان کوتاه عاشقانه

.

.

.

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت. . .

که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. . .

اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت.

هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون….

بعد از یک ماه پسرک مرد…!!!

وقتی دخترک به خونه پسرک رفت تا ازش خبر بگیر؟؟

مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد…

دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد…

میدونی چرا گریه میکرد؟؟؟

چون تمام نامه های عاشقانه اش توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

pouya بازدید : 79 دوشنبه 14 بهمن 1392 نظرات (1)

داستان اموزنده تدبیر درست/داستان اموزنده کوتاه

.

.

 

در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت  

یک مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد!! 

شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید . . . 

 او  اظهار داشته  بود  که  هنگام  خرید  یک بسته صابون  متوجه شده بود که 

 آن قوطی خالی است بلافاصله  با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد  کارخانه  این مشکل  بررسی  

  و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد. 

 و قسمت فنی  و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید  

مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند:....  

 پایش ( مونیتورینگ )  خط بسته بندی با اشعه ایکس 

بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین  

دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولوشن بالا نصب شده  و خط مذبور تجهیز گردید. 

سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند  

 تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.   

نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا . . . 

 مشکلی مشابه  نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود 

 اما آنجا  یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرجتر حل کرد :   

تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط  بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد !!! 

pouya بازدید : 227 یکشنبه 29 دی 1392 نظرات (0)
داستان کوتاه مردپاک/داستان اموزنده

.
.
.
داستان کوتاه خواندنی” مرد پاک “ 
مرد نصفه شب در حالی که مست بوده میاد خونه و دستش می خوره 
به کوزه ی سفالی گرون قیمتی که زنش خیلی دوستش داشته
میوفته زمین و میشکنه مرد هم همونجا خوابش می بره… 
زن اون رو می کشه کنار و همه چیو تمیز می کنه…
 صبح که مرد از خواب بیدار میشه انتظار داشت 
که زنش جر و بحث و شروع کنه و این کارو تا شب ادامه بده …
 مرد در حالی که دعا می کرد که این اتفاق نیوفته میره اشپزخونه تا یه چیزی بخوره …
 که متوجه یه نامه روی در یخچال می شه که زنش براش نوشته…
 زن : عشق من صبحانه ی مورد علاقت روی میز آمادست … 
من صبح زود باید بیدار می شدم تا برم برای ناهار مورد علاقت خرید کنم…
 زود بر می گردم پیشت عشق من دوست دارم خیلی زیاد…. 
مرد که خیلی تعجب کرده بود میره پیشه پسرش و ازش می پرسه
  دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟
 پسرش می گه : دیشب وقتی مامان تو رو برد تو تخت خواب که بخوابی 
و شروع کرد به اینکه لباس و کفشت رو در بیاره
 تو در حالی که خیلی مست بودی بهش گفتی …
 هی خانوووم 
 تنهااااام بزار 
 بهم دست نزن…
 من ازدواج کردم…   
سلامتی همه ی مــــــــــردای پاک ♥

درباره ما
کلوپ اس ام اس،سایت تفریحی،اس ام اس،خنده،جوک جدید،عکس،بیوگرافی،بیوگرافی خوانندگان،بیوگرافی بازیگران،اسا م اس خنده دار،جوک جدید،سایت تفریحی کلوپ اس ام اس،خنده دار، سایت سرگرمی،اس ام اس عاشقانه،عکس عاشقانه،مد،مد و مدل
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 466
  • کل نظرات : 149
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 233
  • آی پی امروز : 57
  • آی پی دیروز : 66
  • بازدید امروز : 98
  • باردید دیروز : 182
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 575
  • بازدید ماه : 362
  • بازدید سال : 14,357
  • بازدید کلی : 239,003